oOoOoOoOoOoO
سلام آقای جانان
امشب می خوام از لب تشنگان بگم
از عزیز کرده ات
از جگر گوشه ی رباب
از تاج سر اکبر
از شهید کوچک
به به
چه شاهزاده ای
شش ماهه بودنش ششصد تا تیر است برای دشمن
از اسمش پیداش
علی
اصغر
علی کوچک
پس باید هم چو جدش باشد
پس باید تیر سه شعبه را تاب بیاورد
واااای
امان
چه کشیدی آقا
گلویت را با خون سیراب کردند
الهی بمیرم برایت
مادرت چه کشید
حسین چه کرد
چرا سر گردان بود در پشت خیمه ها
گهواره ات را چه کردند
علی کجا بود تا بغلت کند
رقیه کجا بود تابت بدهد تا آرام گیری
عباس کجا بود تا نازت را بکشد
ببین چقدر خار چشمشان بودی که
با تیر سه شعبه حمله می کنند
تو فقط تشنه بودی
می دانم
تو با یه قطره آب سیراب می شدی
می دانم
اما
نمی دانم که چرا با خون سیراب کردند
آقا جون
اگر این دنیا آبت ندادند
عیبی ندارد
فاطمه کنار حوض کوثر منتظرت می ماند
اصغریم سن پهلوان اکبرین هم زادیسان
سنه شاهزاده دیلر،شاه حسینین اوغلی سان
^^^^^*^^^^^
در سوگ جانان | قسمت اول ◄ در سوگ جانان | قسمت دوم ◄ در سوگ جانان | قسمت سوم ◄
شهید محمدرضا ملک خواه شیجانی
بیست و چهارم آذر 1340، در شهرستان رشت به دنیا آمد. پدرش حسینعلی، کشاورزی می کرد و مادرش محترم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1365 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. و بیست و هفتم بهمن 1365، در کوشک بر اثر اصابت گلوله مجروح شد. دوازدهم دی 1369، در زادگاهش بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مزار وی در شهر خمام تابعه همان شهرستان قرار دارد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خدمت همسر عزیزم سلام
پس از عرض سلام و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و امیدوارم که همیشه سالم و سرحال باشی
اگر از حال اینجانب شوهرت را خواسته باشی خوبم و هیچگونه نگرانی نیست
از انجا چه خبر ؟
ایا همه خوب هستند یا نه
ایا تو خوب هستی انشاءالله که هیچگونه کسالتی نداری
عزیزم این اولین نامه از خود خط مقدم است اولین شب در سنگر چقدر غمناک است ادم دلش می گیرد این نامه را ساعت 8 شب برایت نوشتم مورخ هفدهم بهمن 1365 ما تقریبا با عراقیها 500 الی 700 متر فاصله داریم
روزها و شب ها دائم خمپاره می زنند از طرف عراق و تیرهای مستقیم سیمینوف اولین روزی که در خط وارد شدم فرمانده به من خوش امد گفت من توی سنگر نشسته بودم و ساک و کیسه انفرادی من در کنار سنگر بود
که خمپاره خوشبختانه خورد بغل سنگر ما که تمام وسایلم درب و داغون کرد من توی سنگر نشسته بودم و هیچ خیالی برای من نبود همسرم خیالت کاملا راحت باشد من حالم خیلی خوب است
انشاءاله همین زودیها به مرخصی خواهم امد این نامه را برایت نوشتم که از موقعیت من باخبر باشی من تقسیم شدم به گردان 100 تیپ 4 همراه کوشک فقط از لحاظ مرخصی خیلی گردان است یعنی همه چیزش بده هر چه تبعیدی است توی این گردان است این شانس بد من بود ولی خوب در هر صورت عیبی ندارد
ما اینجا با همه نوع سرباز اشنا شدیم از کرد گرفته تا شمالی
خوب عزیزم وقت شما را دیگر نمی گیرم سلام من را به همه برسان برایم نامه بنویس
خداحافظ / به امید دیدار
همسرت محمدرضا / هجدهم بهمن 1365
*♥♥♥♥*♥♥♥♥*
نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄